سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
تاریخ :  چهارشنبه 90/4/8
نویسنده :  قافله

 اندرحکایت حوزه2

من در این 15 سال بیشتر به تحصیل مشغول بوده‏ام و الآن دورة عالی تحصیلات حوزوی یعنی درس خارج را می‏گذرانم. اندکی بیشتر به پایان تحصیل من نمانده است. این‏گونه نیست که من تا پایان عمر در قم بمانم. هر روز صبح به کلاس درس بروم و دائم به مباحثه و مطالعه مشغول باشم. من از نیازهای اجتماع غافل نیستم. همین الآن هم در کنار کار تحصیل، فعالیت‏های دیگری، از جمله تدریس، تحقیق، تالیف و تبلیغ دارم. در ماه مبارک رمضان، ماه محرم، ایام عزای امام حسین‏ (ع) و بعضی مناسبت‏های دیگر، از قم به مراکز دیگر می‏روم و با متن جامعه از نزدیک ارتباط دارم.

آشنایی با حاج آقا، برای من یک نعمت فوق‏العاده بود؛ گویا او از جانب خدا برای راهنمایی ما مأموریت داشت. مثل یک پدر دلسوز و به قول خودش مثل یک برادر، از احوال ما خبر می‏گرفت و تجربه‏های خود را خالصانه برای ما بیان می‏کرد. در این چند سال چه خدمات ارزنده‏ای برای ما داشت. ما را با شخصیت‏های موفق حوزه و فضلای روشن‏بین موفق آشنا کرد. هر چه می‏دانست، با حوصله به ما یاد داد و با استدلال ما را متقاعد می‏کرد، و هر جا که به بن‏بست می‏رسیدیم، به دیگران ارجاع می‏داد. تذکرهای او ما را در مقابل همه این حکایات که برای اطرافیان‌مان اتفاق افتاد بیمه کرده بود.

درباره انجام عبادات و مستحبات، مرتب سفارش می‏کرد که زیاده‏روی نکنیم. احادیث باب «الاقتصاد فی العبادة» را برای ما می‏خواند و می‏گفت: «هاضمة روحی شما، ظرفیت تحمل عبادت فراوان را ندارد، فقط وقتی که اشتهای روحی فراوان دارید، اعمال مستحبی را انجام دهید». بیشتر به واجب و حرام تأکید داشت و می‏گفت: «عمدة همّت انسان باید بر انجام واجب و ترک حرام که مهمّ‏ترین فرامین خدا هستند، متمرکز باشد».

مفاتیح الجنان را به سوپرمارکتی تشبیه می‏کرد که میوه، لبنیات، انواع غذاهای مقوی و خوراکی‏های مفید در آن یافت می‏شود، می‏گفت:

«هیچ‏کس همة غذاهای سوپرمارکت را یک‏باره نمی‏خورد. هر بار به تناسب اشتها، کمی از آن‏ها را باید انتخاب کرد، البته در طی زمان تنوع غذایی را هم باید مراعات کرد. در انجام عبادات هم، روح ما به انواع عبادات، البته در فواصل زمانی مختلف، نیازمند است. تلاوت قرآن، دعا، استغفار، مناجات، توسل، زیارت و نماز، هر کدام به نوبت باید در برنامه ما باشد».

در بارة درس خواندن، مرتب سفارش می‏کرد که درس را در اولویت اول قرار دهیم و به عنوان مهمّ‏ترین واجب صنفی به آن نگاه کنیم. امّا طوری هم نباشد که در دراز مدّت نتوانیم آن را ادامه دهیم. می‏گفت: «جسم انسان مَرکب و حمّال وجود اوست که باید او را به مقصد برساند؛ اگر به او رسیدگی کافی نکنیم و کاه و جوی او را به موقع تأمین نکنیم، ما را در نیمه راه وا می‏گذارد».

تغذیة درست، پرهیز از غذاهای مصنوعی و کم‏خاصیت، خوردن میوه و لبنیات، ورزش و تحرک جسمی از توصیه‏های همیشگی او به ما بود. گاهی خودش هم با ما به کوه یا استخر می‏آمد و عملاً ما را به ورزش تشویق می‏کرد.

هر بار که به حوزه انتقاد می‏کردیم، خوب گوش می‏داد و می‏گفت: «قبول! بر فرض به همة این کاستی‏ها اعتراف کنیم و این همه نقطه ضعف را بپذیریم، چه جایی بهتر از حوزه برای آشنایی با معارف دین و مکتب اهل‏بیت‏‌ (ع) سراغ داری؟ اگر جایی سراغ داری به همان جا برو و وظیفه‏ات را در آنجا، خوب انجام بده». می‏گفت: «حوزه با همة این کاستی‏ها، بهترین مرکز آشنایی با دین خداست. اگر این نقاطِ ضعف را دارد، صدها نقطة قوت هم دارد که می‏توان از آن‏ها بهره گرفت، چرا فقط به نیمة خالی لیوان نگاه می‏کنید؟ دارایی‏ها و سرمایه‏های حوزه بسیار زیاد است. این همه موجودی ارزش‏مند را رها کرده‏اید و روی مشکلات نشسته‏اید! اگر می‏توانید به بهبود وضعیت و رفع مشکلات حوزه کمک کنید، و در حدّی که از وظایف اصلی خود باز نمانید، اقدام اصلاحی داشته باشید و الا از مزایای فراوان حوزه بهره بگیرید، و مثل مردان بزرگ، رشد کنید. »

هر بار تصمیم می‏گرفتیم که یک روش انقلابی پیش بگیریم و از برنامه‏های متعارف حوزه به گونه‏ای خارج شویم، ما را به احتیاط سفارش می‏کرد و می‏گفت: «راه‏های تجربه نشده، بر اساس حساب احتمالات مطمئن نیستند؛ به جای آن‏که از خودتان یک روش بدیع برای درس خواندن در بیاورید، به سیرة بزرگان نگاه کنید و مرتب احوال آن‏ها را بخوانید. نقاط امتیاز آن‏ها را با هم ترکیب کنید و یک الگوی مرکب که شامل امتیازات و برجستگی‏های روش همة آن‏ها باشد، برای خود در نظر بگیرید». جالب است بدانی که ارزش این سفارش حاج آقا اوایل برایم روشن نبود. وقتی به آستانة درس فقه رسیدم ذهن من انبان انتقادات ریز و درشت به کتاب درسی آن (شرح لمعه) بود. به همین جهت اصلاً انگیزة شرکت در کلاس آن را نداشتم. متن فقهی دیگری که به گمانم مفیدتر و پیراسته‏تر بود شناسایی کردم و تصمیم جدّی گرفتم که آن را در دستور کار قرار دهم.. . . چشمت روز بد نبیند! آن کتاب جدید نه استاد داشت، نه شرح داشت، نه نوار درسی داشت و نه ترجمه! نه کسی حاضر شد با من مباحثه کند و نه نظام آموزشی حوزه آن را از من پذیرفت. پایان سال هم مجبور بودم همان لمعه را امتحان دهم. ماحصل داستان این شد که زمان بیشتری صرف کردم و نتیجة کمتری گرفتم! آن وقت به یاد توصیة حاج آقا افتادم و از این که از مشاوره با او در این مورد طفره رفته بودم تأسف خوردم.

از ویژگی‏های حاج آقا این بود که به مطالعة سرگذشت مردان بزرگ اهمیت زیادی می‏داد. یک بار زندگی‏نامة علامة طباطبایی (ع) و یک بار هم زندگی‏نامة پروفسور حسابی را به من هدیه کرد.

برای برنامه‏ریزی، ما را به مطالعه، مشاوره و بررسی عقلانی دعوت می‏کرد. یک‏بار که بدون مطالعه و مشورت کافی، تنها با توسل به استخاره تصمیم به کاری گرفته بودم، به شدت از من ناراحت شد. بعدها متوجه شدم که با اصل تصمیم من موافق بوده، ولی به شیوة تصمیم‏گیری من اعتراض داشت.

می‏گفت آگاهی‏های موجود شما بسیار ارزش‏مند است، ولی شما، تنها انسان‏هایی نیستید که این آگاهی‏های ارزش‏مند را در اختیار دارید. دیگران هم شاید چندین برابر شما از این آگاهی‏ها جمع کرده‏اند و شما باید از آن‏ها بهره بگیرید. برای ازدواج 25 جلد کتاب به من معرفی کرد و بسیاری از آن‏ها را به من امانت داد که مطالعه کنم. اگر از هر عنوان آن کتاب‏ها فقط یک نکته استفاده کرده باشم، 25 نکتة کارگشا برای آغاز زندگی به‏دست آورده بودم.

قدرت اقناع فوق‏العاده‏ای داشت، معمولاً نصحیت نمی‏کرد؛ مگر آن‏که با ذکر چندین شاهد و استدلال و تمثیل ما را قانع کند. معتقد بود که اگر در بارة یک موضوع در زندگی، به‏خوبی و روش‏مند تصمیم بگیریم و مراحل انتخاب را به‏خوبی طی کنیم، قدرت برنامه‏ریزی و تصمیم‏گیری در وجود ما بالا می‏رود و استقلال شخصیت پیدا می‏کنیم؛ یعنی ماهی‏گیری را می‏آموزیم. به همین جهت، از موعظة بدون دلیل پرهیز می‏کرد. یکی از عبارت‏های عجیبش این بود: «شما به زودی از من عبور می‏کنید». می‏گفت: «اسیر من نشوید، زیرا شما، هم استعداد خوبی دارید و هم تجربة فراوانی به شما منتقل شده، پس بعید نیست که سرعت حرکت شما، بسیار بیشتر از من باشد و از من پیش بیفتید».

حاج آقا با همه رفقا همین رابطه را داشت. همة دوستانی که با او ارتباط داشتند، از رهگذر این ارتباط با زنجیره‏ای از شخصیت‏های موفق حوزه مرتبط شدند و امروز هر یک از آن‏ها از طلّاب موفق حوزه هستند و خدمات ارزنده‏ای دارند.

تقریباً همة دوستان ما با ترجمة قرآن آشنا هستند. اصول کافی و نهج‏البلاغه را کار کرده‏اند. یک دوره آثار شهید مطهری و قسمت عمده‏ای از تفسیر المیزان را خوانده‏اند. توجه به نیازهای اجتماعی را نیز، برای خود یک مسئولیت می‏شمارند.

محسن پس از 8 سال تحصیل به یکی از کشورهای آفریقایی اعزام شد و مدیریت یک حوزة علیمه را در آن‏جا بر عهده گرفت. یکی از کارهای زیبای او، تأسیس یک هیئت علمی، متشکل از تخصص‏های مختلف، برای سیاست‏گذاری و برنامه‏ریزی تحصیلی و تربیتی برای طلّاب است.

احمد هم، پس از پایة ششم، با یکی از شهرهای جنوبی ایران مرتبط شد و یک هیئت بزرگ را در آن‏جا راه‏اندازی کرد که در آن به سبک جالبی از اعضا ثبت‏نام می‏شود و اطلاعات مربوط به هر یک، کاملاً ثبت می‏گردد. او با تقسیم کار و تلاش ویژه خود، با حدود 2000 جوان ارتباط دارد و بر فعالیت‏های همة آن‏ها نظارت می‏کند. پیش از تأسیس این هیئت، فقط 6 ماه در حال تحقیق در مورد ویژگی‏های تاریخی، جغرافیایی و اجتماعی منطقه و شناسایی نیازهای آن بود. بعد هم که کار را شروع کرد، مدّت‏ها طول کشید تا اعتماد بزرگ‏ترها را جلب کرد، بودجه و نیروی لازم را فراهم آورد و سپس جوانان را جذب کرد. این هیئت، در ابتدای کار، مانند یک نهال کوچک بود که با مراقبت و تلاش مستمر او، اکنون به یک درخت تناور تبدیل شده است.

محمّدمهدی از مبلغان موفق دانشگاه است که مرتب با دانشگاه‏ها و دانشجویان ارتباط دارد. دو ویژگی علمی او، یکی احاطه بر تاریخ تمدن غرب و شاخصه‏های آن است و دیگری تسلط بر آثار شهید آوینی، که از این‏ها برای ارتباط با جوانان و انتقال پیام دین بسیار کمک می‏گیرد. در ایام تبلیغی، معمولاً در خوابگاه‏های دانشجویی می‏ماند و با همة تشکل‏ها صمیمانه مراوده دارد.

عباس منبری توانایی است که در هئیت‏ها و مجالس بزرگ، دعوت می‏شود. او از اوایل طلبگی، با جلسات سخنرانی خطبای نامور انس داشت و نوار سخنرانی آن‏ها را مکرر گوش می‏کرد. نقاط قوت و ضعف آن‏ها را در یک دفتر نوشته بود و برای هر کدام یک کارنامه و برگة ارزش‌یابی تهیه کرده بود. بعدها هم جلسات تمرین خطابه تشکیل داد و خودش در آن جلسات بهترین نقاد و ارزیاب خطابه دوستان بود. با این حال، بیش از همة ویژگی‏ها، برای قوّت محتوای سخنرانی، ارزش قائل است و سخنرانی کم‏مایه و شتابزده را خیانت به حوزه، مردم و اسلام می‏داند.

محمّدتقی یک کانون تحقیقاتی تأسیس کرده و به سؤال‏های دینی و عقیدتی جوانان پاسخ می‏گوید. او پیش از تأسیس این کانون، با همة مراکز پاسخ‏گویی به پرسش‏های دینی در قم ارتباط برقرار کرد و الآن با کمترین نیرو، بهترین کار را ارائه می‏دهد.

شهاب هم در یک مدرسة علمیه، با طلبه‏ها و در یک دانشگاه با جمعی از دانشجویان، ارتباط مستمر دارد. او معتقد است که استمرار این ارتباط، معجزه می‏آفریند و همیشه کار حاج آقا را به عنوان یک نمونة موفق تربیتی تحسین می‏کند.

محمّد قلم خوبی دارد و بسیاری از متون دوستان را ویرایش یا بازنویسی می‏کند. حتماً مقالات فراوان او را در باب مسائل بنیادین اندیشه اسلامی، در نشریات مختلف دیده‏ای. خوب به یاد دارم، اوایل، تقریباً هر شب، نیم ساعت برای نویسندگی وقت گذاشته بود و آثار ادبی قوی را مطالعه می‏کرد. شاید 90 درصد نوشته‏های خود را پس از نوشتن پاره می‏کرد؛ بسیار سخت‏گیر و مشکل‏پسند بود. آرام آرام قدرت نویسندگی در او بارور شد. استعارات و تشبیه‏های او به قدری گویا و صمیمی است که انسان را مجبور به مطالعه آثارش می‏کند.

مصطفی را که به یاد داری، اوایل طلبگی یک شخصیت بسیار بذله‏گو و شوخ‏طبع بود. در مجلسی که او حضور داشت، همه از خنده روده‏بر می‏شدند، قدرت تقلید صدا یا رفتار همه را دارد، به راحتی می‏تواند هزار نفر آدم را دور خود جمع کند و ساعت‏ها بخنداند. البته از همان اول در کار تحصیل و طلبگی بسیار جدّی بود. بعدها به این نتیجه رسید که از این توانایی فقط باید در حدّ ضرورت و برای انجام رسالت بزرگ طلبگی استفاده کند. می‏گفت: من دلقک نیستم که از من انتظار ادا و اطوار داشته باشید. با شوخی و طنز و متلک هم نمی‏توان تأثیرات عمیق تربیتی ایجاد کرد.

المَزحُ فی الکلامِ کالمِلحِ فی الطّعامِ.

شوخی، به اندازه نمک غذا (پسندیده) است.

اگر کم باشد، نمی‏شود آن را خورد و اگر زیادتر از حدّ شود، آدم را خفه می‏کند. الآن در جمع خودمان خیلی کم شوخی می‏کند و می‏گوید: «این تواناییِ من مقدمة جذب مخاطب است، الآن که شما همه جذب من هستید، باید به ذی‏المقدمه برسیم و در مقدمه نمانیم! ».

در ورزشگاه‏ها، دبیرستان‏ها، پادگان‏ها، دانشگاه‏ها و مساجد برنامه دارد و بیش از 20 گروه مطالعاتی فعال در میان جوانان تشکیل داده است. حضور او در مراکز تجمع جوانان، هم لذّت‏بخش است و هم یاد خدا را در دل‏ها زنده می‏کند. تقریباً همة جوانان از معنویت او درس می‏گیرند.

محمود در فلسفه و عرفان نظری سر آمد دوستان ما است و هر گره کوری را با اشاره باز می‏کند. او مرجع علمی ما در مسائل کلامی و فلسفی است و با حوصله‏ای که دارد، به همة دوستان سرویس می‏دهد. بسیاری از پایان‏نامه‏ها و تحقیق‏ها با نظارت و راهنمایی او به نتیجه رسیده است. در ضمنِ کار حوزوی، مقالات و مجلات تخصصی را مرتب مطالعه می‏کند و در سمینارها و میزگردها شرکت فعال دارد. چندین مناظره و گفت و گوی آزاد از ایشان در شبکة چهار سیما پخش شده است. در کار خودش یک پهلوان است و گویا بر همة منابع تسلط دارد. الآن گروه‏های تخصصی فلسفه و عرفان نظری تشکیل داده و به قول خودش می‏خواهد، وجود خودش را تکثیر کند.

سیدرضا از ابتدای طلبگی تدریس علوم حوزوی را شروع کرد. ذوق خدادادی عجیبی در تدریس و مدیریت کلاس دارد. اکثر دروس را خصوصی یا در مدارس حوزه تدریس کرده است. او معتقد است که یک مدرس حوزوی حق ندارد، یک کتاب را بیش از 3 بار تدریس کند. خودش هر متن را حدّاکثر دوبار درس می‏گوید. بار اول برای هر ساعت تدریس، حدود 4 ساعت مطالعه و فکر می‏کند؛ بار دوم، فقط 45 دقیقه وقت می‏گذارد و می‏گوید: «اگر بار سوم درس بدهم، هم به خودم، هم به طلّاب و هم به اساتید دیگر خیانت کرده‏ام؛ به خودم خیانت کرده‏ام، زیرا رشد نمی‏کنم، به طلّاب خیانت کرده‏ام، چون درس برایم خسته‏کننده و تکراری است و حوصله توضیح و تفهیم کامل را ندارم یا مطلب برایم خیلی واضح است و اشکالات ابتدایی طلبه را درک یا تحمل نمی‏کنم. به اساتید دیگر خیانت کرده‏ام، زیرا جای کسان دیگری را که می‏خواهند تدریس این کتاب را تجربه کنند و توان خود را ارائه نمایند، اشغال کرده‏ام و به سیستم آموزشی حوزه خیانت کرده‏ام، زیرا آن را از بالندگی، پویش و تکامل باز داشته‏ام. »

محمّدجعفر که از ایام دبیرستان به احکام فقهی علاقه‏مند بود و رسالة مراجع تقلید را حفظ بود، در سال‏های اول حوزه، بهترین پاسخ‏گوی سؤال‏های شرعی طلبه‏ها بود. بعد هم عمدة فعالیت خود را بر فقه و اصول فقه متمرکز کرد. امروز، اگر نگویم مجتهد است، تا اجتهاد راه زیادی ندارد، لطف کار او این است که مسائل جدید فقهی را هم دنبال می‏کند و به نظریات نوین در علم اصول عنایت زیادی دارد و علاوه بر دروس رسمی حوزه، مجلات تخصصی فقه و اصول را مطالعه می‏کند. دانش حقوق جدید و علوم وابسته به فقه و اصول را به خوبی فراگرفته است و به عنوان یک محقق توانا چندین اثر در عرصه‏های نوپیدای فقه نگاشته است.

سید ضیاء علاوه بر تحصیل، امام جماعت یکی از مساجد است، کار او را فقط باید ببینی، مسجد را به یک کانون معرفت، معنویت و تربیت تبدیل کرده، یا اگر درست‏تر بخواهم بگویم، مسجد را به جایگاه اصلی خود باز گردانده. ده‏ها فعالیت تعلیمی، تربیتی، ورزشی و خدماتی، در آن‏جا بدون چشم‏داشت، انجام می‏گیرد که همة محله را تحت تأثیر قرار داده. برای فعالیت در مسجد، یک طرح جامع صد صفحه‏ای تنظیم کرده و آرام آرام آن را به جریان انداخته است. با همة جوانان و نوجوانان آشنایی و ارتباط دارد. مدارس محل را هر چند یک‏بار به مسجد دعوت می‏کند و یا خود به آن‏جا می‏رود.

صندوق قرض‏الحسنه مسجد بسیاری از نیازهای اقتصادی اهل محل را تأمین می‏کند. کلاس‏های مختلف دینی و غیردینی در مسجد دایر کرده است و از فضای مسجد حدّاکثر استفاده را می‏کند. مردم محل این قدر به او اعتماد دارند که همة مشکلات و مسائل خود را با او مطرح می‏کنند. تقریباً با زندگی شخصی همة اهل محل آشناست. بسیاری از دعواهای خانوادگی یا کاری افراد را با درایت حل کرده است. به عیادت اکثر مریض‏های محل می‏رود، به خانوادة شهدا رسیدگی می‏کند، از احوال افراد، زودتر از همة اهل محل آگاه است. بسیج آن مسجد فعال‏ترین بسیج شهر است؛ بچه‏های محل آگاه‏ترین بچه‏های شهر و آن محله سالم‏ترین محلة شهر. در مسجد برای جوانان، گروه‏های مطالعاتی و بحث تشکیل داده و برای هر گروه یک سرگروه معین کرده و خودش به بحث‏ها نظارت دارد.

آن مسجد محل تردد شخصیت‏های معنوی و علمی است که مرتب به آن‏جا دعوت می‏شوند و از وجودشان استفاده می‏شود. برنامة نهی از منکر را در مسجد و محل نهادینه کرده و با ملایمت، ولی قاطعانه جلوی ناهنجاری‏ها را می‏گیرد. در این 7 سالی که او امامت جماعت را در مسجد به عهده دارد، بیش از 20 طلبه تربیت کرده است، بقیه جوانان مسجد هم بچه‏های متعهد دانشگاه یا جاهای دیگر هستند. الآن بسیاری از مساجد دیگر، از فعالیت این مسجد الگو گرفته‏اند و برنامه‏های آن را اجرا می‏کنند.

من با دیدن این نیروهای پرشور و سربازان مخلص، آینده اسلام و حوزه‏های علمیه را بسیار امیدوارکننده می‏بینم. طلبه‏هایی که معنای طلبگی را دریافته‏اند و همّت خود را برای رضای امام زمان (عج) و انجام وظایف صنفی متمرکز کرده‏اند، طلبه‏هایی که با تحمل همة سختی‏ها و ناملایمات، با پشتکار و استقامت، در فهم و تبلیغ و تحقق دین و دفاع از ارزش‏های دینی و مبارزه با بدعت‏ها می‏کوشند و زمینه‌ساز ظهور حضرت مهدی (عج) می‏شوند، طلبه‏هایی که مشمول عنایات خاص خدا و امام عصر (عج) هستند:

اِذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَیراً فَقَّهَهُ فی الدّینِ؛

هرگاه خدا برای بنده‏ای خیر بخواهد او را با دین خود عمیقاً آشنا می‏گرداند.

من برای همة این دوستان عزیزم که با تمام وجود، در برداشتن مسئولیت سنگین حوزه‏های علمی نقش ایفا می‏کنند و هر یک گوشه‏ای از این بار را بر دوش گرفته‏اند، از صمیم قلب دعا می‏کنم و از خدا می‏خواهم که در قیامت هم با آنان محشور باشم.



   کافی ج1، ص 32.

 




من که باشم که برآن خاطرعاطرگذرم لطف هامی کنی ای خاک درت تاج سرم
  :: قافله


بازدید امروز: 44
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 90125